یک شب به این زمستان، دیدم تو را به تهران
از لابه لای مردم، رفتی به آن خیابان
بر سینه پر آهم، از یاد عشق کهنه
دیماه سرد تهران، پاشیده عطر آبان
بودی جوان و زیبا، مانند یک فرشته
من از غم تو اما، بودم خراب و ویران
در ازدحام مردم، ناگه تو را ندیدم
من در پی ات دویدم،با دست سرد و لرزان
وقتی در آن حوالی، از تو نشان ندیدم
از غصه ات نشستم، یک گوشه در خیابان
از درد این جدایی، باران شده خیابان
گریان شدم به یادت، در ریتم تند باران
محمدصادق رزمی