اندوه تو در سینه من، جا شدنی نیست
بغضم به دلم بی تو دگر، وا شدنی نیست
یک شب تو بیا، بر سر بالین وجودم
رویای وجودت به خدا، نا شدنی نیست
باید که بمیرد دل من، از غم و عشقت
زیرا که مرا با تو دگر، ما شدنی نیست
خوابیده دگر بخت دلم، گوشه ی تاریک
گویا که دگر بی تو ولی، پا شدنی نیست
یک گوشه نشستم، برسد لحظه مرگم
زیرا که غمت در دل من، جا شدنی نیست
محمدصادق رزمی