قلب من با دیدنت از نو پریشان می شود
جنگل احساس من در دم بیابان می شود
زل به چشمانم زدی از قاب عکسی در اطاق
با نگاه خیره ات آن لحظه باران می شود
مثل شهری بر گسل از اضطراب و زلزله
شهر قلبم از غمت با غصه ویران می شود
از فراق و رفتنت هر شب که می خوابم عزیز
لحظه های رفتنت آن لحظه اکران می شود
شهر تهران و غمت در زیر باران و خزان
مخفیانه گوشه ای قلبم پریشان می شود
محمدصادق رزمی