ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

خدا به روحِ تو بداد، مدال قهرمانی ات

چه تلخ بسته شد دگر، دفتر زندگانی ات
چو شمعِ تا سحر بسوخت، شمعِ رخ جوانی ات
نگاه شادِ تو هنوز، درون عکس آخرت
غصه به سینه ها زند، خنده جاودانی ات
عمرِ خوشِ جوانی ات، چهره ی عاشقانه ات
حسرت شهر من بشد، دیدنِ شادمانی ات
لحظه یِ تلخِ رفتنت،ّ بخششِ جسم و پیکرت
خدا به روحِ تو بداد،  مدال قهرمانی ات
تو رفته ای به آسمان، شاد و خوشی ولی بدان
چه تلخ بسته شد عزیز، دفتر زندگانی ات

محمدصادق رزمی

هر که دیده حال من شک کرده من دیوانه ام

آنقدر در کوی تو من رفت  و آمد کرده ام
اهل کویت را ز غم دیوانه شاید کرده ام
هر زمان بیرون شوم از خانه ام با یاد تو
در دلم کوی تو را آن لحظه مقصد کرده ام
در نمازم از غمت از بس که دلتنگ توام
از برای بودنت خواهش ز ایزد کرده ام
آنچنان از عشق تو در دل وفادارم به تو
تا ابد در زندگی خود را مجرد کرده ام
هر که دیده حال من شک کرده من دیوانه ام
بس که در بلوارتان من رفت و آمد کرده ام

محمدصادق رزمی

بی تو هر جا از غمت، غمگین آن فال توام

تا ابد در زندگی، من مرد بد حال توام
خیره ام بر عکس تو، من محو آن خال توام
بس که از دلتنگی ات، بی تاب رویت گشته ام
از فراق و دوری ات، هر جا به دنبال تو ام
فال قوه می زنم،یک فال حافظ می کشم
بی تو هر جا از غمت، غمگین آن فال توام
یاد شال مشکی ات، در آن زمستان قشنگ
بی تو حالا هر زمان، دلتنگ آن شال توام
سرزمین قلب من، اشغال چشمان تو شد
چون فلسطین شد دلم، حالا به اشغال توام

محمدصادق رزمی

همچو راز کهنه ای در سینه جایت می کنم

رفته ای اما هنوز گاهی صدایت می کنم
هر شب از دلتنگی ات گاهی هوایت می کنم
رفته ای از پیشم من اما هنوزدر هر نماز
با تمام هستی ام در دل دعایت می کنم
گر تو برگردی عزیز در این هوای بی کسی
از برای دیدنت خود را فدایت می کنم
تا کسی حال مرا بی تو نبیند در غمت
همچو راز کهنه ای در سینه جایت می کنم
خود نمی دانم چرا با اینکه دیگر رفته ای
در میان نیمه شب گاهی صدایت می کنم

محمدصادق رزمی