نام و نام خانوادگی: محمدصادق رزمی
تاریخ تولد: 15 شهریور 1362
محل تولد: بوشهر
محل سکونت: تهران
رشته تحصیلی:مهندسی شیمی
سبک اشعار: کلاسیک (غزل) - تک بیت - مینیمال
ادامه مطلب ...
سلام دوستان
ممنون میشم پروفایل توییتر من رو دنبال کنید:
https://twitter.com/ashrzmy توییتر"محمدصادق رزمی"
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
سمبل و نماد آسمان دیگر، دختری به رنگ آبی بود
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
عشق یعنی نگاه زیبایش، غم یک عصر جمعه ات باشد
یا دوباره دیدن چشمش، صبح یک روز شنبه ات باشد
عشق یعنی فراق و دلتنگی، ظهر یکشنبه ها به هر لحظه
خانه یا اداره باشی تو ، هر کجا سهم و بهره ات باشد
عشق یعنی دوشنبه ها گاهی، کافه رفتن کنار معشوقت
فال آن دو چشم زیبایش، ته فنجان قهوه ات باشد
عشق یعنی که ساحل دریا، در غروب سه شنبه ها با او
درکنارت به ساحل دریا،سر او روی شانه ات باشد
چهارشنبه ها و درس و دانشگاه، جزوه های درس ِدلتنگی
عشق یعنی نوشتن نامش، نقش خودکار جزوه ات باشد
عصر پنجشنبه می رسد یعنی، خاطرات گذشته ها با او
می روی به دیدن خاکش، تا که مرهمی به غصه ات باشد
محمدصادق رزمی
هر زمان در محفلی، شادی به دل همدم شود
بعد از آن اعصاب من، از غصه ات درهم شود
می روم در گوشه ای، تنها و غمگین در اتاق
قسمت مردت شده، تنهای این عالم شود
چون خبر از رفتنت، هرگر ندارد مادرم
او دعایش این شده، این بچه اش آدم شود
گر بداند مادرم، اندوه من را از غمت
سهم او از قصه ام، در زندگی ماتم شود
وقت تنهایی که دل، در آتش عشقت فتاد
میشود گاهی به دل، یک عکس تو مرهم شود
محمدصادق رزمی
دوباره عشق و دلتنگی، دوباره غصه و یادش
دلم چون مرغکی زخمی، غم او بوده صیادش
شدم از غصه اش دلتنگ، به شب ها مثل تهرانم
مشخص می شود دردم، شبیه برج میلادش
دلم می سوزد از عشقش، تب دستان او دارم
شبیه چله بوشهر، به آن گرمای مردادش
من و کابوس شب هایم، تصادف می کند از نو
به گوشم مانده تا مرگم، غم و اندوه فریادش
دوباره زنگ یک ساعت، دوباره صبح دلتنگی
دوباره زندگی بی او ، دوباره غصه و یادش
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
زنده بودن بعد تو یک اشتباه فاحش است
زندگی بی عشق تو هر لحظه گویی چالش است
رفتی و با رفتنت در سینه ام بر جای عشق
هر شبش اندوه تو در حال جنگ و یورش است
از غم آن قاب عکس یادت به قلبم می زند
قلب من از یاد تو در حال درد و لرزش است
هر شب از دلتنگی ات باران به چشمم می زند
شاهد اندوه من گل های خیس بالش است
بی تو در فصل بهار در زیر این باران غم
زنده بودن بعد تو یک اشتباه فاحش است
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
ده سالِ رفته ای ولی انگار، صد سالِ من ندارمت دیگر
ده سالِ رفته ای و من هرگز، رفتنت را نکرده ام باور
یاد آن دو چشم خندانت، پشت پرچین آن کلاس درس
می نوشتم به هر در و دیوار، عشق من تویی تویی دختر
در کلاس درس دانشگاه، درکنار حرف هر استاد
یک نشان دل درون آن تیری، می کشیدم کنار هر دفتر
روز آخرین من در آن خدمت،آمدم ببینمت اما
دیدم آن آگهی ترحیمت،باورم نشد که رفته ای از بر
باورم نمی شود، نشد هرگز، آن تصادف و مزار غمگینت
باورم نمی شود، نشد هرگز، اینچنین شدی به زندگی پر پر
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
تمام لحظه ها بی تو، به قلبم سر نمی آمد
چنین ماندن بدون تو، در این باور نمی آمد
زمانی بندر بوشهر، برایم مهد شادی بود
که این اندوه بی پایان، به این بندر نمی آمد
شده این حسرتی پر درد، درون سینه ام حالا
چه خوش میشد بدون تو،نفس دیگر نمی آمد
کنارت جنگل عشقم، چه زیبا می شود باشد
اگر بر آن همه احساس، چنین تندر نمی آمد
بدون تو تک و تنها، به زیر بارش باران
دلم ویرانه می گشت و صدایم در نمی آمد
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
در کنارت هر خزان مانند فروردین شود
تلخی این غصه ها با بودنت شیرین شود
گر تو باشی پیش من شبهای من زیبا شود
ماه زیبای شبم با نام تو آذین شود
شهر بوشهر و تو و آن بوسه های دزدکی
ساحل دریا چنین در آن زمان بالین شود
مرهم دردم شوی وقتی که می بوسی مرا
اینچنین زخم دلم با بوسه ات تسکین شود
عید نوروز و من و یک ساحل و بوشهر و تو
در کنارت هر خزان مانند فروردین شود
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
چه فرقی می کنم حالم، به رویا یا که بیداری
به این دنیای بی یاور، به این اوقات تکراری
ندارم یک نشان از تو، در این دنیای بیداری
تو را دیدن به رویایم، شده کارم ز ناچاری
کسی حالم نمی پرسد، ندارم همدمی جز تو
در این اوقات تنهایی، ندارم جز تو دلداری
تو از وقتی دگر رفتی، به قلبم غصه ها آمد
به دنیای بدون تو، ندارم شوق و اصراری
تو را وقتی ندارم من، کنارم در غم دنیا
چه فرقی می کند حالم، به رویا یا که بیداری
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
یک شب به این زمستان، دیدم تو را به تهران
از لابه لای مردم، رفتی به آن خیابان
بر سینه پر آهم، از یاد عشق کهنه
دیماه سرد تهران، پاشیده عطر آبان
بودی جوان و زیبا، مانند یک فرشته
من از غم تو اما، بودم خراب و ویران
در ازدحام مردم، ناگه تو را ندیدم
من در پی ات دویدم،با دست سرد و لرزان
وقتی در آن حوالی، از تو نشان ندیدم
از غصه ات نشستم، یک گوشه در خیابان
از درد این جدایی، باران شده خیابان
گریان شدم به یادت، در ریتم تند باران
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
یک شب در آن مسیرم، دیدم تو را به گیشا
عشقت دوباره آمد، در لا به لای سرما
بهمن به آن حوالی، از هرم داغ عشقت
پاشیده بود عطرت، بین هوای آنجا
با یک صدای مبهم، مانند بوق ماشین
تصویر تو کدر شد، در ازدحام دنیا
رفتی ولی که ای کاش، من هم بمیرم اینجا
تا من ببینمت باز، تا انتهای رویا
در لابه لای سرما، در این هوای تهران
ای عشق من عزیزم، یادت بخیر بادا
محمدصادق رزمی