روز آخر می شود در پادگان صفر پنج
عاقبت پایان شدش دوران سختی ها و رنج
عازم شهرش شده تا آنکه بیند مادرش
اشتیاق خانه و آن عطر لیمو و ترنج
در میان جاده ها دلتنگ مادر می شود
خانه حالا می شود درپیش او مانند گنج
بین پیچ جاده ها یک آن تصادف می شود
می رود گردان او سوی خدا یک جای دنج
می شود شرمنده آن شور و شوق مادرش
بعد از او مادر دگر دارد به قلبش درد و رنج
سرنوشتش این شده در دفتری از زندگی
روز آخر باشدش در پادگان صفر پنج
محمدصادق رزمی