بی تو با آنکه دلم ، از غصه ات دربند بود
پیش چشم دیگران، بر چهره ام لبخند بود
گر بخواهی حال من، از رفتنت جویا شوی
برگ زردی در خزان، با حال من مانند بود
شور و شوق زندگی، دیگر ندارد قلب من
قلب من با بودنت، با زندگی پیوند بود
گفته بودم بعد تو، من هم بمیرم از غمت
رفتی و قلب و دلم، شرمنده ازسوگند بود
رفته ای از پیش من ، اما بدان ای عشق من
این جنوبی تا ابد، بر قول خود پابند بود
محمدصادق رزمی