عصر سردی در خزان، ساعت حدودا پنچ عصر
ساکت و تنها نشستم ، بی تو در باران و ابر
کاش بودی پیش من، یا من بیایم پیش تو
این منم دلتنگ تو، عاشقترین در کل دهر
یادم آمد عطر تو، ناگه هوا عطرت گرفت
چشم خود بستم کمی،از حسرت آن بوی عطر
تا که دلتنگت شدم،باران کمی شدت گرفت
مثل من دلتنگ توست، شاید که می بارد به شهر
بر سرت گیرم کمی، چترم در این باران تند
تا که بر موهای تو، یک نم نیاید روی قبر
قطره های تند باران، می چکد بر روی چتر
همزمان در آن مکان،گریان شدم در زیر چتر
محمدصادق رزمی