دیوان شعری از غزل، در چشم هایش جاری است
دستان زحمت دیده اش، از غصه هایِ باری است
آغاز شعرم می شود، با نامِ زیبایِ پدر
آن نام زیبایِ پدر، اما خودش هم شعری است
تاول زده بر دست او، او که شده نامش پدر
چشمان پرمهرِ پدر، از غصه هایت ابری است
وقتی که غم در زندگی، مانندِ باران می شود
در اوج بارانِ غمت، دستِ ِپدر چون چتری است
با عشق خود در شادی ات، اما پدر غمگین شده
باید بدانی آن غمش، از دردِ تلخِ دوری است
در زیر پاهایِ پدر، باید که باشد یک بهشت
اما به زیر پایِ او، از هر چه شادی عاری است
محمدصادق رزمی
به امید سلامتی همه پدران سرزمینم، انشالله که خدا قسمت کنه بتونیم تجربه پدر شدن رو داشته باشم .