تو نزدیکی به احساسم، شبیه آن رگِ گردن
شده حالم ز اندوهت، شبیه حس جان کندن
زمانی که تو می رفتی، نگاهت مانده بر قلبم
به یادم مانده تصویرت، شبیه آخرین شیون
میان عشق تو ماندم، نه راهی سوی تو دارم
شبیه حس سربازی، میان جنگ با دشمن
به گندمزار احساسم، تو با آن چشم زیبایت
به قلبم می زند عشقت، شبیه آتش و خرمن
نگاهم خیس و بارانی، به آن تصویر پایانی
شبیه لحظه مردن، دو دستم مانده بر دامن
محمدصادق رزمی