ساعت دلدادگی شد می شود آیی ز راه
من شبیه شب شدم تا رخ نمایانی به ماه
موی تو بر صورتت همچون که ماه نیم شب
همچو آن موهای تو آن بخت من هم شد سیاه
خاطراتت میزند هر شب به قلب خسته ام
هر شبم طی میشود با حسرت و اندوه و آه
من تو را گم کرده ام اما نمی یابم تو را
مثل یک سوزن که افتاده به یک انبار کاه
نیمه شب هم می رسد در اوج تنهایی و غم
ساعد دلدادگی شد می شود آیی ز راه
محمدصادق رزمی