نیمه شب آمد پدید باید که من حاضر شوم
از دوباره عاشقت در قلب و در خاطر شوم
چون خدایی در دلم با عشق غمگینت به دل
زین سبب باید به دل احساس خود منکر شوم
سهم من از عشق تو در لحظه های بی کسی
شد دگر از غصه ات تنهاترین شاعر شوم
خود بگو ای عشق من حالا که رفتی از برم
تا به کی در کوچه ها غمگین ترین عابر شوم
بی تو کارم این شده هر شب شوم دلتنگ تو
نیمه شب آمد ز نو باید که من حاضر شوم
محمدصادق رزمی