عشق تو در سینه ام من را به رویا می برد
گرچه شادی را ز دل با خود به یغما می برد
خنده بر لب می زنم با خاطراتت در قدیم
قلب من را یاد تو تا مرز شیدا می برد
می وزد عطر بهار در لا به لای شعر من
عشق تو همراه خود باران و سرما می برد
یاد هر معشوقه ای یعنی ز نو عاشق شدن
قلب مجنون را همین او سوی لیلا می برد
یاد تو در قلب من عشقت دو چندان می کند
گرچه شادی را ز دل با خود به یغما می برد
محمدصادق رزمی