دلتنگ چشمت می شوم، وقتی که باران می زند
شور تو را قلب و دلم، در این بهاران می زند
با یاد تو در این بهار، از درد تلخ رفتنت
قلبم ز داغت هر تپش، آن لحظه لرزان می زند
در جمع و در بین رفیق، در وقت خندیدن عزیز
اندوه تو در سینه ام، آن لجظه پنهان می زند
یاد تو اندازد مرا، این ساحل و بوشهر و موج
گویی که دریا یاد تو، بر ساحل آن می زند
در وقت تنهایی و غم، در ساحل بوشهر و من
اندوه تو بر چشم من، شرجی و باران می زند
محمدصادق رزمی