بغض آن غصه تو، مثل گلوبند گذشت
عمر من بی تو چنان، تلخی لبخند گذشت
تا تو بودی به برم، غم به دلم راه نداشت
درکنارت دل من، شاد و خوشایند گذشت
بر لبم آمده جان، تا به سحرگاه رسم
شب تنهایی من، با غم تو کند گذشت
در خیالات خودم غرق نگاه تو شدم
آمدم تا به خودم ساعت من تند گذشت
ساعت و عقربه ها مایه رنج است به دل
ساعت زندگی ام از غم تو گند گذشت
محمدصادق رزمی