بر دل مردابی ام یک لحظه نیلوفر رسید
با نگاه عاشقش بر پیکرم روحی دمید
مثل دریایی شدم آن لحظه با دیدار او
ابر باران زای عشق از بودنش آنجا وزید
بر دلم یک یادگار با عشق زیبایش کشید
نقش زیبایی ز عشق پیکر قلبم کشید
یک شب سرد خزان خشکیده شد نیلوفرم
از هجوم رفتنش دریای غم آمد پدید
از غمش خشکیده شد دریای احساسم دگر
بعد از او حتی کسی مرداب قلبم را ندید
محمدصادق رزمی