چادرش هم بینمان پا در میانی کرده است
من گمانم او ز درد قلب من پی برده است
عاشق گیسوی زیبایش شدم با یک نگاه
میشود دیوانه اش هرکس که مویش دیده است
مثل اکسیژن شده موهای او در شهرمان
قلب من با موی او اینگونه اما زنده است
چادرش مانند شب اما رخش مانند ماه
تا نگاهش می کنی مانند ماهی رفته است
چادرش را می برد طوفان تهران با خودش
از غم چشمان سرخش چشم من باریده است
زیر چادر دزدکی دارد نگاهم می کند
اینچنین با یک نگاه قلب مرا دزدیده است
محمدصادق رزمی