در زمستان از غمت احساس سرما می کنم
درد دوری از تو را من با تو نجوا می کنم
حال من بد می شود وقتی که باران می زند
در دلم این غصه را با گریه افشا می کنم
عادت تهران شده لبخند تو در زیر برف
بی تو تهران را ببین مجنون و شیدا می کنم
ازغم و دلتنگی ات من در دلم مدفون شدم
مثل ماهی در هوا گاهی تقلا می کنم
دست من یخ می زند در این هوای لعنتی
بی حضور دست تو در دست خود ها می کنم
محمدصادق رزمی