روز اول دیدمت گفتم همین یار من است
این غزل تنها کمی از حس من بر آن زن است
دیدمت من بار اول در همین اسفند سرد
این همه اندوه من تنها برای گفتن است
بر لبت سیگار بهمن در دلم یک ماه تیر
مثل آن سیگار تو آتش به قلبم روشن است
ناگهان بر قلب من یک شعله از چشمت چکید
آن نگاه گرم تو چون آتشی بر خرمن است
شرجی داغ جنوب بر قلب من افتاده است
از لب بوشهری ات داغ تو بر قلب و تن است
کاش بودی تا کمی این فاصله غمگین شود
بر غم این فاصله آغوش گرمت دشمن است
محمدصادق رزمی
خیلی از سایتتون خوشم اومد موضوعاتشو متنوع ترکنین بهتره
از ته دل خیلی دوست دارم شما هم به من سر بزنید
9651