یک زمان در آن جهان، من هم به دلبر می رسم
من به آن دستان تو، در دشتِ محشرمی رسم
درد عشقت بر سرم، من را به کشتن می دهد
مثل سرما بر گلی، من با تو پر پر می رسم
درد عشقت در سرم، افتاده مانند تومور
با همان درد تومور، در زندگی سر می رسم
در دلم آن درد تو، در مغز من درد تومور
از غم قلب و سرم ،دارم به آخر می رسم
دکترم با غصه ای، من را جوابم می کند
من به آن احساس تو، با درد بستر می رسم
با همین بیماری ام آخر فدایت می شوم
عاقبت بر عشق تو شش ماهِ دیگر می رسم
محمدصادق رزمی