در انتهای قصه ام بنگر که آخر می روم
با مرگ من در یک شبی صحرای محشرمی روم
وقتی که مرگم می رسد فریاد رفتن می رسد
مانند یک لیوان آب من هم ببین سر می روم
گاهی به قبرم سر بزن تا خوش شود حالم کمی
با گریه هایت بر مزار بارانی و تر می روم
من می نشینم پیش تو اما نمی بینی مرا
با پیکرم در زیر خاک گاهی بمان گر می روم
از خود نگهداری بکن وقتی که دیگر مرده ام
تنها نباشی عشق من حالا که دیگر می روم
محمدصادق رزمی
لایک