تا به اسمت می رسم، چشمم پر از نم می شود
قلب من از درد تو، سرشار ماتم می شود
پیرم و دیگر کسی، یادم نمی آید ولی
تا به عکست می رسم، چیزی ز من کم می شود
گر بمیرم از غمت ،اما تو کم باشی در آن
بی تو حتی آن بهشت، همچون جهنم می شود
رفته ای از ذهن من، اما نمی دانم چرا
تا نگاهت میکنم، قلبم پر از غم می شود
با تمام پیری ام، با آن همه بیماری ام
تا به اسمت می رسم، چشمم پر از نم می شود
محمدصادق رزمی
ایول خیلی قشنگ بود