به زیر نم نم باران، من و این درد تکراری
دوباره اشک من اینجا، چو باران می شود جاری
تو ای باران پاییزی، تو از رازم خبر داری
بر این حال خراب من، چرا با غصه می باری
تو ای آبان دلتنگی، چرا اینگونه غم داری
خودت از غصه قلبم، ز داغ او خبر داری
نبار ای نم نم باران، به حال این دل زارم
نمی آید به حال من، ز دستان تو هم کاری
خزان در سینه اش گویی، هوای یار من دارد
که از اندوه دلتنگی، چنین اشکم شده جاری
محمدصادق رزمی